پدر و مادرها مثل پاک کن هستند و ما بچه ها مثل مداد هستیم
داستان زیبای مداد و پاک کن
مداد : متاسفم
پاك کن : چرا ؟ تو هیچ کار اشتباهی نکردی
مداد : متاسفم چون به خاطر من اذیت می شوی هر وقت که من اشتباه می کنم ، تو همیشه آماده ای آن را پاک کنی.
ولی وقتی اشتباهاتم را پاک می کنی بخشی از وجودت را از دست می دهی و هر بار کوچک و کوچکتر می شوی .
پاك کن : اما برای من مهم نیست !
من ساخته شده ام تاهر وقت تو اشتباه کردی به تو کمک کنم با این که می دانم روزی تمام خواهم شد و دیگری جای من را خواهد گرفت .
من رضایت دارم !پس لطفا ناراحتی را کنار بگذار..
گفتگو بین مداد و پاك کن برایم الهام بخش بود.
والدین ، همچو پاك کن و فرزندان مانند مداد هستند.
آنها همیشه درکنار فرزندان هستند و اشتباهات آنها را پاک می کنند.
اگر چه فرزندان جایگزین (همسر ) می یابند ولی والدین از انچه برای فرزندانشان کرده اند شادمانند.
در تمام طول زندگيم مداد بوده ام و والدین من مانند پاك کن ، هر روز کوچک و کوچکتر می شوند.
اين مرا پر از درد می کند چون می دانم که یک روز انها من را ترک خواهند کرد و خرده های پاك کن تنها چیزی خواهد بود که به خاطرم بیاورد روزی چه کسانی را داشتم...
موضوعات مرتبط با این مطلب :
برچسب ها:
بعضی آدمها ناخواسته همیشه متهماند...!
به خاطر :
سکوتشان ، کاری به کار کسی نداشتنشان ، خلوتشان ،
اتاقشان ، استراحتشان ، روی پای خود ایستادنشان ، دوست داشتنشان !
گویی جان میدهند برای اتهام بستن
و از همه بدتر این که :
زود فراموش می شود خوبی هایشان ...
(اما همیشه خوب باشین ؛ یکی هست که همشون رو میبینه و هیچوقت فراموش نمیکنه )
گاهے وَقتـا فرامـوش کُن کجـایی
بہ کجـا رسـیدی
و بہ کجـا نرسـیدی
گـاهی وَقتـا فَـقـط زنـدگـی کـن
یاد قولهایی کـه به خودِت دادی نَبـاش
یہ وقتایی شَرمنده خودِت نَبـاش
«دِ آخه مَشتے تَقصیر تو نیست کِه
تو تلاشتو کردی امــــــا نَشـــد »
یہ وقتایی جَواب خودِتو نَده
هَر کی اَزت پُرسید چرا اینجایی زندگی گیر کردی
"لـــبـــخَـــنـــد بــزن "و بگو:
کـم نَذاشتَــــم حاجّی
امـّــــا نــشــد
یہ وقتایی فَقط از زِنده بودَنِت لِّذت بِـبَر
درُستہ سَخته ولی تو تلاشِتو بُکن
وقتی که راه نمیروی، نمی دوی ؛
زمین هم نمیخوری واین" زمین نخوردن " محصول سکون است نه مهارت!
وقتی که تصمیمی نمیگیری، کاری نمیکنی ؛
اشتباه هم نمیکنی و این " اشتباه نکردن" محصول انفعال است نه انتخاب !
خوب بودن به این معنی نیست که درهای تجربه را بر خود ببندی و فقط پرهیز کنی...
خوب بودن در انتخابهای ماست که معنا پیدا میکند .
می خواهم برگردم به روزهای کودکی
آن زمان ها که :
پدر تنها قهرمان بود
عشــق، تنـــها در آغوش مادر خلاصه میشد
بالاترین نــقطه ى زمین، شــانه های پـدر بــود
بدتـرین دشمنانم، خواهر و برادر های خودم بودند
تنــها دردم، زانو های زخمـی ام بودند.
تنـها چیزی که میشکست، اسباب بـازیهایم بـود
و معنای خداحافـظ، تا فردا بود.....!
خوب است آدمی جوری زندگی کند که آمدنش چیزی به این دنیا اضافه کند …
و رفتنش چیزی از آن کم …!
حضور آدمی باید وزنی در این دنیا داشته باشد
باید که جای پایش در این دنیا بماند
آدم خوب است که آدم بماند و آدم تر از دنیا برود ...
نیامده ایم تا جمع کنیم
آمده ایم تا ببخشیم
آمده ایم تا عشق را ؛
ایمان را ؛
دوستی را ؛
با دیگران قسمت کنیم و غنی برویم
آمده ایم تا جای خالی ای را پر کنیم
که فقط و فقط با وجود ما پر میشود و بس !
بی حضور ما نمایش زندگی چیزی کم داشت
آمده یم تا بازیگر خوب صحنه ی زندگی خود باشیم ...
پس بهترین بازی خود را به نمایش بگذاریم
موضوعات مرتبط با این مطلب :
برچسب ها:
هوا سرد است،هوا سرد است
چراغ خانه ها تاریک،،،
هوایش بس چه غمگین است...
دل مردم در این روز های سختِ سرد...
در این سرمای بی پایان...
ز عشق و لطف و یاری ها چه مسکین است....
مهدیِ ثالث،در آن دیرینه ها میگفت:
هوا بس ناجوانمردانه سرد است...
آه ،ای ثالث
اگر بودی در این احوال...
اگر بودی در این بیشه،زمان حال
اگر بودی و میدیدی چه شد این سال های سال
کتاب و کِلک و فکرت را نمیدادی هدر بر ما
ب جای جمله ی معروف میگفتی:
قلب ها بس ناجوانمردانه سرد است...
آری،،،آری
خانه ها از گرمی و عشق و صفا و دوستی ،ترد است.
هواسرد است و خواهد ماند اگر
چشم هامان همچنان خاموش...
خونِ در رگ هایمان بی جوش...
هوشمان بی هوش...
و دست هامان برای حرف های در دلِ آشفتمان ، همچنان که هست،ماند مشت
هوا سرد است و خواهد ماند...
.
.
چراغ خانه ها تاریک ،
دل ها سرد ...
قلب ها بس ناجوانمردانه سرد است...
موضوعات مرتبط با این مطلب :
برچسب ها: